عنبر نساء...
سلام به همگي 223 با مامانم تعطيلات رو رفتيم اصفهون نصف جهون... تبم خوب شده بود اما دچار حساسيت دارويي شده بودم و تمام بدنم ريخته بود بيرون... تازه اصفهان عروسي هم رفتيم با اون اوضاع! طفلک مامانم همه ش نق هاي بيش از حدّمن رو تحمل مي کرد و من و بيشتر مود نوازش قرار مي داد... رفتيم خونه ي حاج خانوم، يکي از دوستاي مامانم... حاج خانوم هر شب دو بار برام عنبر نساء دود مي داد و مي ذاشت بالاي سرم... انقدر اين کار رو تکرار کرد تا من هم گوش دردم کامل خوب شد،هم حساسيتم تمام شد. من خيلي حاج خانومِاصفهاني رو دوست دارم... خدا خودش و بچه هاش رو حفظشون بوکونِد. ...